امروز صداتو بعد از ماهها از پشت سيمهای تلفن شنيدم .....
از یه شماره غریبه شمارت رو گرفتم و تو جواب بله گفتنات فقط صدای نفس زدنهای پر استرسم رو برای جواب داشتم !!!!
و صدات ..... چه قدر غريبه...
همون غريبه آشنای من كه يه روزی از 100 فرسخی می شناختمت... اما حالا صداتم با من بيگانست...
داره باورم ميشه كه از يادم ميری بيرون... از خاطراتم... چه قدر ازم دور شدی...
ديشب وقتی چشمهام رو روی هم گذاشتم تصوير تو اومد تو ذهنم
اما تار بود.... درست نميديدم...
ديشب دلم برات تنگ شده بود... دلم هميشه برات تنگه... از اولشم تنگ بود حتی وقتی كه كنارم بودی و دستات تو دستم بود....
ديشب گوشه چشمام به يادت تر شد....
ديشب دلم يه سوزش عجيبی داشت...مثل خیلی از شبا
ديشب دلم هواتو كرده بود....
ديشب........
اما تو نبودی.... تو كنارم نبودی... حتی توی خيالم هم درست نمی ديدمت..
ديشب شب بدی بود...
واسه بـاره هزارم، همه خاطراتتو مرور كردم... مثل يه فيلم... خيلی سريع... بعضی جاهاش هم stop می كردم و به چشمات خيره می شدم...
( آخ كه چه قدر دلم هوای چشماتو كرده )
وقتی خوب به همشون فكر كردم....
يه قلم... يه كاغذ... يه جفت چشم بارونی... يه پنجره بارون خورده...
و یه آهنگ آروم :__'بگو سرگرمه چی بودی ، که انقدر ساکت و سردی .. خودت آرامشم بــــودی ! خودت ، دلواپسـم کردی .....'__
نوشتم... نوشتم... از تو ... از يادت... از دوست دارم ها... از چشمات... از دلتنگی هام ... از رفتنت... از نبودنت و در آخر اينكه.....
هنوزم......
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی ولی حالا که ناخواسته به آن دعوت شده ای تا میتوانی زیبا برقص!!
سلام به همه ی دوستان خوبم!!!!!!!!
به وبلاگ من خوش آمدید.تبریک میگم که اینقدر خوش سلیقه اید!
من ایسان مدیر این وبلاگ هستم.
با هر گونه تبادل لینکی موافقم!
میتونید از وبلاگ انتقاد کنید و بگید برای بهتر شدن وبلاگ بهتره چه کار کنیم!
در ضمن نظر هم فراموش نشه!